روز اربعین هست ما هم داخل یک کشوری که تقویم آن رایج میلادی هستش. خوب اگر زندگی کسایی که مهاجرت کردن را یک مروری بکنید پر از درد دلهایی هستش که یک سری از رویدادهای مهم زندگیشان به تقویم میلادی هستش، یک سری از رویدادهای زندگیشان به تقویم شمسی هستش و معدود کسایی هم هستن که رویدادهای مهمی براشون داخل هر سه تقویم میلادی، شمسی و قمری را شامل می شود.
دیشب یک تماس از دیاری گرفتم که مردم در حال راه پیمایی هشتاد کیلومتری بودند، چه حال و هوایی داشت پذیرایی می شدن غذا می گرفتن جای خواب براشون آماده میشد، خیر مقدم بهشون می گفتن ولی ورزشکار نبودن راهی یک پیاده روی مذهبی بودن چه شور و حالی داشتن کسایی توی مسیرش بودن. رسم دیرینه ای نیست شاید ده سال باشد که ایرانیها با همه مشکلاتی که توی رفتن به سفر حج و زیارت های خارج از ایران مواجه شدن دلشان را زیارت کربلا و نجف آرام می کند. این هم رسم اربعین یا چهلمین روز بعداز عاشوراس که ایرانیها و شاید کشورهای دیگه به یک پیاده روی مذهبی می روند.
امروز یک گروهی هم توی شهر تورنتو قرار گذاشته بودند که پارکهای داخل شهر را که طول آنها هفتاد و پنج کیلومتر بود را دسته جمعی حرکت کنند و بعد از دوازده ساعت بتونن برسن به جای اولشون. خوب خودشان برنامه ریزی همه نقاط و نکات مسیر را هم باید می کردند، خوراکشان، پوشاکشون و تمام قدم به قدم کارشون را باید برنامه ریزی می کردن تا بتونن به نتیجه ای که دنبالش هستن برسن وگرنه باید برمی گشتن و از مسیر جدا میشدن. این شکل برنامه ها هم صرف اینکه یک فعالیت ورزشی یا جسمی هست خوب هستش ولی خوب چرا این همه بخودشان فشار باید بیارن خیلی دلیل خوبی پشت حرکتشان نیست و همه این سختیها را برای آمادگی جسمانی بیشتر باید بجان بخرن. البته شاید هم تا انتهای مسیر بتونن برسانن خودشان را و سر خوش از برنامه ای که ریختن باشند.
فردا رویدادی تو کشورکانادا هست که برای همه کانادایی ها شناخته شده هستش بنام “مسابقه دو تری فاکس”. این مسابقه بیادگار از کسی برگزار میشه که بیشترین سهم را برای جذب سرمایه در راه تحقیقات ضد سرطان داشته. تری فاکس ورزشکار کانادایی بوده که با پیشروی سرطان داخل بدنش مجبور به قطع کردن یکی از پاهای خودش میشه. بعد از اینکه یک پای مصنوعی میگذارد با خودش قرار می گذارد که ماراتونی را بنام ماراتون امید از شرق تا غرب کانادا شروع بکند و عرض کانادا به طول هفت هزار و پانصد کیلو متر را بدود. تری فاکس نمی تونه این هدف خودش را به پایان برساند و درمیان مسیر دویدن خودش جان خودش را بدلیل سرطان از دست میدهد. او به اسطوره ای تبدیل میشود که نام خودش را با کلماتی مثل دوماراتن، جمع آوری پول برای سرطان، امید به زندگی و مقابله و سخت کوشی گره میزند.
سه اتفاق هم رشته و هم سو در ظاهر که راه پیمایی و دویدن هستش در باطن می تونه چقدر متفاوت باشد و هرکدام هویت متفاوتی ایجاد بکند. یکی نیت برای رسیدن به مقصد تعالی یکی برای توان جسمی و یکی برای اطلاع رسانی.
تجربه امروزم که برای نوشتنش فکرم را متمرکز کرده بودم از سیف خرقانی میاد. در گیر و دار اخبار و اتفاقات ناراحت کننده از دختر مظلومی که گشت ارشاد با آن برخورد کرده بود باعث فوت اون دختر شده بود یکی از دوستان قدیم شعری را گذاشته بود که شاید خیلی ها از حفظ باشند این شعر را ولی برای من تازگی داشت خواستم روی آن تحقیق بیشتری انجام بدم.
می گن وقتی سیف این شعر را گفته قصدش مبارزه نبوده و یادآوری تاریخی گردش ایام برای کسی که قدرت در دست داشته بوده. سه بیتش را می نویسم و می دونم برای دسترسی به همه بیتهای این شعر کار سختی نخواهید داشت.
هم مرگ بر جهان شما نیز بگذرد هم رونق زمان شما نیز بگذرد
آن کس که اسب داشت غبارش فرونشست گرد سم خران شما نیز بگذرد
در مملکت چو غرش شیران گذشت و رفت این عو عو سگان شما نیزبکذرد
این شعر در زمان حمله مغول ها به ایران سروده شده و سیف فرغانی درحال مبارزه با ویرانی ها، کشتارها و نابودی فرهنگی اجتماعی زادگاه خودش در مقابل حمله چنگیز خان نوشته شده. گفتنی هستش که در زمان حمله مغولان مردم به سه دسته نسبت به این دسته در حال واکنش بودند. بعضی که معلوم الحال بودند و از نادانی و ضعف بی اعتنا می گذشتند. بعضی از بزرگزاده ها و حاکمان هم که خودشان را همرنگ حکومت جدید می کردند که رسوایی شامل حال آنها نشه. اما دسته سوم دسته ای بودند که جان آنها به لب آمده بود که خود مخالف ها به سه نوع مخالفت می کردن:
برخی پند و اندرز به حاکم ها و زورگوها می کردن، مثل سعدی.
برخی با تندی و بدون واهمه نقد می کردند، مثل سیف فرغانی.
برخی هم با شوخی و کنایه مقابله می کردند، مثل عبید زاکانی.
در آن زمان فرهنگ ایرانی بیش از هر چیز دیگری تحت خطر بوده و همزمانی این بزرگان ادبیات ایران با حکومت هایی که مغولان در ایران شکل داده بودند سختی زندگی در آن دوران را از همیشه پر رنگ تر کرده بوده. سیف فرغانی در زمان اباقاخان زندگی می کرده که فرزند هولاکو خان نوه چنگیزخان مغول بوده. جالب بود که در آن زمان دوره ایلخانان حاکمان در حال ترویج دین بودایی در ایران بودند وخیلی از سنت هایی که نه بعد از آنها در ایران رایج شد و نه قبل از آن حاکمان در ایران رایج بوده.
شاید باز بشود برگشت و این بیت را نشان بارز از تهاجم مغولها داخل ایران دانست که رک و کوبنده تاریخ آن زمان را هم با خودش هم می کند.
آن کس که اسب داشت غبارش فرونشست گرد سم خران شما نیز بگذرد
با تمام زییاییهایی که شعر سیف با خودش حمل می کند این سوال توی ذهنم می گذرد که چقدر ما وارد خرابی و ویرانی باید شده باشیم که زمان حال کشورمان با زمان جنگ زدگی بعد از مغول ها باید مقایسه بشه. و اینکه این کسانی که در وصف روزگار دختر بی گناه به نشر این شعر رو آوردند تا چه حدی از انزجار از وضعیت فعلی رسیده اند. برای من که این شعر شبانه و خوندن بیشتر در ارتباط با شکل گرفتنش پر از لطف بود. دوست دارم نظری از خواننده متن داشته باشم که چقدر این دوران برای شما سخت شده و شما چه زاویه دیدی دارید؟
در حال مخالفت هستید؟ بی اعتنایید یا در حال هم رنگ شدن با وضعیت جدید و قبول کردن آن.
1 thought on “این نیز بگذرد…”