یادمه یکی ازتکه کلامهای خنده دار فیلم نیسان آبی را که میدیدم یکتا ناصر بود که با طنز خاص این سریال سعی به اطلاع رسانی در رابطه با بیماری PTSD می کرد. راستش من تا الان خیلی فکر نمی کردم که این بیماری بتونه توی شرایطی که جنگ نیست هم وجود داشته باشد ولی مثل اینکه خیلی هم بارز هستش.
این مطلب را تقریبا بعد از دوماه از مطلب قبلیم می نویسم که راستش تا به همین الان خیلی سعی می کردم که دوباره بتونم بنویسم ولی ذهنم یاری نمی کرد. دوماه همزمان با اتفاقی که برای مهسا امینی افتاد سعی کردم شرح حالی از آن زمان و بازتابهایی که می خوندم را روی اینترنت بگذارم
همه چیز توی این دوماه برام سخت شده بود نوشتن، صحبت کردن، باز کردن این که چرا انقدر حالم خوش نیست برای هم تیمی هام. کلی بگم که شاید هم فقط برای من نباشه ولی سخت ترین روزهای ایرانی بودن را شاید ما ایرانی ها بعد از اتفاقی که برای مهسا امینی افتاد تجربه کردیم. نمی خوام بیشتر از این در ارتباط با مهسا امینی و اتفاقهایی که افتاده صحبت کنم چون فکر می کنم که این فایل گزارش هرانا خودش گویای خیلی از جزییاتی بود که باید همه اشان یکجا جمع می شد.
اما بحث این مطلبم یک واقعه ای هست که شاید خیلی هامون دیگه تجربه کرده باشیمش ولی شاید اسمش را ندانیم. اختلال اضطراب پس از حادثه یکی از مهمترین چیزهایی بود که شاید من توی این مدت تونستم از نزدیک لمسش کنم. به رسم خیلی از ایرانیهای خارج از ایران ما هنوز اطلاعات خودمون را درباره ایران از خبرگزاریهای داخل ایران هم می گیریم و این دو ماه اخیر شدت تنش توی اخباری که از ایران خارج میشد به قدری زیاد بود که اثرش را توی روزمره زندگی خودمون می تونستم ببینم.
شاید بعد از دوماه گوشه گیری و کرختی و بی حال بودنم دنبال یک دلیل دیگه ای می گشتم که باعث این همه کم حوصلگی و اینرسی داخلی برای من توی شروع هر کاری میشد. اما اگر شما هم این مدت با این احوالات دست و پنجه نرم می کردید باید بگم موضوع سلامت روان خودتون را جدی بگیرید که از همه چیز حتی آینده ایران برای زندگی خودتان و اطرافیاتون مهم تر خواهد شد.
علایم این اختلالات چی هستند؟
ناآرامی و بیقراری، رفتارهای پرخاشگرانه، احساس بیزاری از دیگران.
گوشهگیری و مشکلات در روابط بین فردی، بهسختی انس گرفتن با دیگران.
احساس گناه و شرمزدگی، بیاحساسی و فقر هیجانی که از طریق جمع کردن خود و انقباض عضلات صورت میگیرد.
رفتارهای تهییجی و برانگیختگی بیش از حد
اختلال خواب، کابوس و خوابهای ترسناک (رویاهای هولناک بدون محتوای مشخص).
اجتناب از افکار و احساسات و حتی اماکنی که وقایع ناخوشایند را یادآوری میکند.
تکرار خاطرههای آسیبزا از قبیل مزاحمت، تجاوز و… در ذهن.
تمایل به بازیهای تکراری پیرامون حادثهای که تجربه کردند .
اختلال در کار روزانه، مشکلات در تمرکز و آموزش.
با استناد به ویکی پدیای این عارضه همه اینها باید سه شرط مهم دیگر را نیز به همراه داشته باشند:
فرد باید در معرض یک رویداد پرتنش قرار گرفته باشد.
فرد باید مرتب به یاد این رویداد بیفتد و فلاش بک داشته باشد.
علائم باید بیش از یک ماه طول بکشد.
اگر شما هم مثل من درگیر اخبار بودید و تحقیق زیادی را برای اطلاع پیدا کردن از شرایط ایران کردید پتانسیل خیلی بالایی توی ابتلا به این سندروم دارید. باید بگم این عارضه منحصر به زمان جنگ نمیشه و تحقیقات زیادی روی این موضوع انجام شده که مشکلاتی مادام العمر برای کسانی که در وضعیت جنگ هم نبودند بوجود آمده.
اگر اهل پادکست باشید پیشنهاد می کنم که پادکست علی بندری در خلاصه کتاب به اسم آثار ماندگار تروما (سانحه) روی ذهن و بدن را گوش بدید اگر اهل کتاب خواندن باشید این کتاب The Body keeps the score در این ارتباط نوشته شده که ترجمه های فارسی آن هم برای ایرانیهای داخل ایران قابل دسترس هستش.
من متوجه شدم که این بیماری می تونه خیلی سریع و جدی تر از اون چیزی که شما فکر می کنید وارد روزمره زندگی شما بشه و عملکرد روزانه شما را تحت تاثیر قرار بده.
برگردم به حرف اول این متن که از تکه کلام یکتا ناصر راجع به این بیماری داخل سریال نیسان آبی بود شروع شد. بحث دوم این مطلبم شرایط ایرانی های خارج از ایران هستش که بنظرم خیلی اجحاف میشه در وجودشان. یکی از بزرگ ها میگفت ما که از ایران خارج شدیم خارجی که نشدیم ایرانی ها هم دیگه ما را ایرانی حساب نمی کنن.
راستش ایرانی خارج از ایران بودن تعریف ها و نکته های خودش را داره ولی اینکه ایرانی بودنشان را زیر سوال ببریم خیلی دردناک هستش. کسایی که همه جوره تحت تاثیر رفتارهای سیاسی رژیم ایران بودن و شاید خیلی از رویاهایی که دارن دیدن روزهای پر ترقی ایران هستش و با این امید روزهاشون را خارج از ایران سر می کنن.
سوال هایی که برای من بعد از چندین سال خارج از ایران زندگی کردن شکل جدی گرفتن را لیست می کنم و یاد گرفته های خودم را بهش اضافه می کنم.
چرا مرزهای ایران برامون انقدر مهمه که حتی ایرانیهای خارج از مرز میشن دشمن؟
چند روز پیش دیدم سرمربی تیم ملی کشتی ایران اومده بود آمریکا و یکسری از مخالف های جمهوری اسلامی جلوش را توی هتل گرفته بودن که آقای سرمربی چرا صدای مردم ایران نمیشی و کمک نمی کنی که مردم و کارهاشون دیده بشن؟ خارج از این بحث که این کار درست هستش یا غلط وقتی کشتی مسابقه دارد. ولی نکته من اینجاست که چرا بعنوان یک دشمن به ایرانیهای خارج از ایران نگاه می کنین؟ چرا همه ما که مخالف رفتارهای حکومت هستیم با چوب دشمن بودن می زنید؟
تا حالا شده بپرسید چه خدماتی برای یک ایرانی خارج از ایران از طرف دولت ایران ارایه شده که ما متوجه بشیم دلیل این همه کینه از کجاست؟ ایرانیهایی که شما خارج از ایران میبینید آدمهای سربلندی هستن که همه مشکلاتی که زندگی ریالی ایرانی ها باهاش مواجه شد را با پوست و خون باهاش دست و پنجه نرم کردن که الان مستقل از اثرات یک رژیم حاکم می تونن زندگی خودشون را ادامه بدن.
فرقی می کنه یک ایرانی توی ترکیه زندگی کند یا عراق یا اینکه بیاد آمریکا زندگی کند؟ ایرانیهای توی امارات برای ما عرب بحساب میایند؟
از نظر مرزهای جغرافیایی شاید اینکه یک آدم کجا زندگی می کند مهم باشد ولی آیا این آدمها با هم متفاوت میشوند! خیر. انسانها را فارغ از اینکه مرز مشترکشان کجا هست فقط توی صفات انسانیشون میشه با هم تفاوت گذاشت. اینکه یک ایرانی خارج از ایران می تونه بزندگی ادامه بده و شرایط سخت ایران را ازش فاصله بگیره تنها جنبه مثبتش این هستش که ما انسانهای دیگه ای را در کره زمین داریم که می تونن بدون مرز جغرافیایی فکر کنند و پذیرای ما ایرانی ها باشن. اگر یک روزی احساس کردید که تحمل کسایی را که از کشورهای دیگه به ایران میایند را ندارید بدونید همین کشورها و سبک برخوردشان با انسان ها بوده که الان ما ایرانی های خارج از ایران تونستیم پای عقایدمون بمونیم و از ایران دور باشیم.
اگه یکی از ترکیه بیاد و توی آذربایجان سرمایه گزاری کند استقلالمون از بین میره؟ اگه با عربها بتونیم جزیره های ایران را توسعه بدیم دیگه ایرانی نیستیم؟
راستش این هستش که وقتی مهمترین میدان ترکیه میدان تقسیم را می بینید که نشات گرفته از روابط آتاتورک با رضا شاه بوده و ترکها همیشه از پیشرفت های همکاری ایران و ترکیه تو زمان رضا خان صحبت می کنن میشه فهمید که چقدر این طرز تفکر مهمه که ما و کشورهای دورمون با هم پیشرفت و با هم وارد تنش و جنگ میشیم.
چرا باید خاور میانه با این همه تاریخ بستر این همه دشمنی اقوام باشه در صورتیکه همه اقوامش در حال مهاجرت به کشورهای دیگه هستن و نمی تونن درکنار هم رشد کنن. این یک رقابت غیر سازنده ای را نشان می ده که بین کشورهای خاورمیانه در حالت تخریب برای پیشرفت هستن در حالیکه سازندگی می باید شرط اول باشد نه ملی گرایی و نه مذهب.
ایرانی و غیر ایرانی بودن را چی تعریف می کند؟ زندگی توی مرزهای ایران؟
بنظرم این سوال را باید بیشتر بهش پرداخت ولی ما به چه چیزی می گیم ایرانی واقعا؟ امیدوارم هیچ کدام از شما و اقوامتون نه دچار حادثه ای شده باشن در این مدت پس از اتفاق مهسا امینی و نه بیماری های روانی ماندگاری را باهاش تجربه کرده باشید. من خودم برای زندگی خودم از دستم بر میاد که سلامت روانی خودم را داخل این مبارزه حفظ کنم و حتی اگه سالها هم طول بکشه بتونم ادامه بدهم. امیدوارم این متن بتونه جرقه ای برای رعایت بیشتر سلامت روانی شما باشد.
نظرتون خوشحال میشم در مورد اینکه شما به چه کسایی می گید ایرانی بدونم.